خوشبختانه بدون اینکه متوجهش باشیم یک انقلاب خاموش در صنعت بازیها در حال شکلگیری است. مدتی است که بازیهای مستقل پا به پای بازیهای بزرگ و پر زرق و برق در حال پیشرفت هستند و هر چند وقت یکبار آثار فاخری را شاهد هستیم. آثاری که به جرات میتوان گفت گاهی اوقات بازیهای فرست پارتی هم بهتر هستند! بازیهای مستقل باعث شدند تا طرز تفکر ناشران بزرگ هم تغییر کنند و به دنبال استودیوهای کوچک بروند. این کار به مرور زمان باعث شد تا استودیوهای بزرگ هم از بند گرافیکهای پرخرج خود را رها سازند و بازیهایشان عمق بیشتری بدهند. در هیاهویی که بازیهای مستقل به راه انداخته بودند، استودیوی Play Dead با عرضه دو بازی لیمبو و اینساید، چنان فلسفهای به تصویر کشیدند که تا ابد در ذهن همه ما خواهند ماند. هنر نابی که این دو بازی ارائه کردند قطعا به الگوی خیلی از تیمهای بازیسازی تبدیل خواهد شد. شاید کمتر کسی فکرش را میکرد، استودیوی غیر از پلی دد بتواند دوباره چنین آثاری خلق کند. اما خب Tarsier Studios معادلات را به هم زد. وقتی برای اولینبار تریلر بازی Little Nightmares منتشر شد همه بر این باور بودند که یک تقلید کورکورانه از اینساید شکل گرفته و با اثری ضعیف روبهرو خواهیم بود. اما وقتی بازی منتشر شد نشان داد هرچند به بازیهای پلی دد شباهت دارد اما اثری قابل تحسین است.
دخترک زردپوش
بازی دقیقا مانند آثار پلی دد بدون هیچ توضیح اضافهای شروع میشود. دختر بچهای به نام Six را شاهد هستیم که در محیطی تاریک نمور خوابیده و با فشردن دکمهای از جا بلند میشود. بازی هیچ توضیحی در مورد کلیدهای کنترل دهنده نمیدهد و خودتان باید با امتحان کردن متوجه کارایی هر یک از آنها شوید و مکانیکهای بازی را کشف کنید. و خب همانطور هم که انتظار میرود کوچکترین چیزی در مورد داستان توضیح داده نمیشود. یک خط دیالوگ هم میان کاراکتر رد و بدل نمیشود و تا پایان بازی باید صبر کنید. یادم میآید خیلیها به پایان اینساید و حتی لیمبو ایراد گرفته بودند. این خیلیها بر این عقیده بودند که بازی نه داستان را درست روایت کرده و نه پایانبندی درست و درمانی برای آن تدارک دیده است. از طرفی عدهای هم بودند که با درک درست داستان این دو بازی در پایان کار برداشتهای خود را بیان میکردند و داستان این دو بازی مخصوصا اینساید را یک اثر فلسفی و خاص میدانستند. بازی Little Nightmares هم دقیقا چنین موضوعی را پیش آورده است. خیلیها بر این باور هستند که بازی عملا داستان درست و درمانی تعریف نمیکند. اما توجه به نام بازی، میان پرده کوتاهی که ابتدای بازی نمایش داده میشود، پریدن ناگهانی Six از خواب در ابتدای بازی و اتفاقاتی که در پنج دقیقه پایانی بازی رخ میدهد کاملا هنر داستانسرایی بازی را به معرض نمایش میگذارد. با توجه به خاص بودن بازی و اینکه زمان زیادی از انتشار آن نگذشته است، اگر توضیح بیشتری دهم داستان لو میرود. حتی شاید برداشت شخصی من از داستان با شخص دیگری فرق کند و در درک و فهم بازی مشکل بسازد. داستان این دست بازیها چیزی است که باید حتما خودتان تجربه کنید و به همه چیز آن دقت کنید. به نوع محیطها، به کوچکترین اصوات، به دشمنان و به هر چیزی که در بازی به شما نشان داده میشود. کنار هم قرار دادن اینها باعث میشود تا بفهمید این داستان فلسفی و عمیق شاید روایت خاص یک باور و عقیده و شاید کنایهای به یکی از مشکلات زندگی هر آدمی باشد. هرچه که باشد داستان Little Nightmares قابل ستایش است.
کابوسی کوتاه، خیلی کوتاه!
گیمپلی بازی شامل بخشهای پلتفرمر، تعدادی معما و فرار از دست دشمنان بی شاخ و دم میشود. تمامی این بخشها به بهترین شکل ممکن کار شدهاند اما دو موضوع اجازه نمیدهد بازی آنطور که باید خودش را نشان دهد و حتی نمره کامل دریافت کند. موضوع اول که اکثر گیمرها و منتقدین به آن اشاره کردهاند، کوتاه بودن بازی است. برای بار اول که بازی را تجربه میکنید حدودا پنج ساعت زمان شما را میگیرد اما دفعات بعدی قطعا میتوانید سه ساعته هم بازی را به اتمام برسانید. این موضوع ضربه بدی به بازی وارد کرده. درست زمانی که در اوج لذت از بازی هستید و سازندگان را تحسین میکنید بازی به پایان میرسد. مشکل بعدی که باید به آن اشاره کرد کنترل کردن Six است. برخی مواقع بد قلق این کاراکتر موجب مرگ شما میشود! مشکلات کنترلی خیلی زیاد نیستند و اصلا به این شکل نیست که نتوانید بازی را به پایان برسید. اما برخی مشکلات باعث میشود که در بخشهایی مثل فرار از دشمنان به مشکلات بزرگی بربخورید. البته نکات مثبت گیمپلی به قدری زیاد است که این دو مشکل در برابر آنها هیچ است. تلفیق پلتفرمر و حل معماها معجونی را خلق کرده که لذت بازی را دوچندان میکند. در یکی از مراحل در آشپزخانه گیر افتادهاید و در عین اینکه باید از آنجا فرار کنید، باید مراقب دو آشپز غول پیکری که دنبال شما هستند هم باشید. تنها راه فرار هم آویزان شدن به قلابهای حمل گوشت است که رو به سردخانه در حال حرکت هستند! ابتدا بدون جلب توجه مسیر حرکت قلابها را رو به درب خروجی تغییر دهید که صدای زیادی تولید میکند. همین صدا باعث میشود تا دو آشپز به سمت شما بیایند. به آرامی باید طرف قسمت شستشوی ظرفها بروید و خود را به بالای کمد ظرفها برسانید تا بتوانید فرار کنید. شاید توضیح این بخش باعث شود فکر کنید با مرحله آسانی طرف هستید اما به هیچ وجه اینطور نیست. هوش و سرعت بالای دشمنان و عاملهای محیطی باعث میشوند به اتمام رساندن هر یک از بخشهای بازی آدرنالین شما را بالا ببرد.
سیاهِ دوستداشتنی
بازی اتمسفر سیاه و تاریکی دارد و با هیچ کسی هم تعارف ندارد. همین اتمسفر سیاه باعث شده تا در آن غرق شوید و از آن لذت ببرید. اما چه چیز باعث شده تا ما به عمق بازی برویم و در آن غرق شویم؟ قطعا گرافیک و موسیقی آن است. گرچه داستان در این مورد نقش پررنگی دارد اما گرافیک و موسیقی بازی است که فضاسازی مناسبی را پدید آورده و فضایی خاص را خلق کرده است. بازی از حیث گرافیکی واقعا خوب کار شده است. اگر فقط به دشمنان اصلی بازی و مهمانان مرحله پنجم بخواهیم نگاه کنیم باید نمره کامل را به بازی بدهیم. اگر انیمه «شهر اشباح» ساخته میازاکی را دیده باشید، قطعا چهره دشمنان بخش مهمانی Little Nightmares برای شما آشنا خواهند بود. جزئیات بالایی که تمامی دشمنان دارد شما را مبهوت میکند. جدا از این، طراحی بی نقص محیط در تمامی مراحل باعث شده تا مدام در حال تحسین سازندگان باشید. توجه به کوچکترین بخشها تصایر خارقالعادهای را به وجود آورده که به جرات یکی از نقاط قوت بازی است. جدای از گرافیک موسیقی تاثیرگذار بازی باعث شده تا در دنیای Little Nightmares خود را حس کنید و گاهی خود را جای Six بگذارید و تمامی استرسی که او متحمل است را حس کنید. این بازی هر نظر دوستداشتنی است و تجربهای ناب را خلق کرده است. اگر از لیمبو و اینساید خوشتان آمده پس بدون هیچ معتطلی به سراغ تجربه این بازی بروید. Little Nightmares یک کابوس کوچولوی دوستداشتنی است!
-
90%
خلاصه
نکات مثبت
داستان منحصربهفرد و خاص
معماهای خلاقانه و دوستداشتنی
گرافیک زیبا و پرجزئیات
موسیقی گیرا و اثرگذار
استفاده مناسب از اتمسفر سیاه و تاریک
نکات منفی
کنترل بدقلق کاراکتر اصلی
کوتاه بودن مدت زمان بازی
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست اندرکاران
وبسایت به این خوبی سپاسگزارم
خسته نباشید مرسی به خاطر این مطالب مفید
درود.
نقد جالب و زیبایی بود 😎 :yes:
واقعا که همینطورم هست یعنی هر کسی با هر چیزی ارتباط معنایی و کاملی برقرار نمیکنه به نظرم و واقعا عده ای بخصوص هستند که کاملا در بطن یک موضوع و اثری زیبا میتونن غرق بشن و تمام و کمال حس بکنند موضوعیت و روح یک اثر رو .
این سه بازی که بهشون اشاره کردید واقعا اصلا من رو به وجد میاره همیشه و ازبس دوسشون دارم سیر نمیشم که میلیونها بار در زمانهای مختلف بازیشون میکنم و واقعا عاشقشون هستم.
این کوچولوی دوست داشتنی واقعا یک شاهکار عالی و بزرگ بود در صنعت گیم و آثار هنری