راکستار در مورد شخصیتهای اصلی بازیهای خود عادت بسیار خوبی دارد. نیکو بلیک از GTA 4 یک شخصیت بسیار باور پذیر از یک مهاجر اروپای شرقی بود. سیر داستانی جان مارستون در Red Dead Redemption نیز ترکیبی از یک روایت صمیمی و البته با پایانی نه چندان خوش بود. حالا نوبت به Arthur Morgan رسیده است که تا نشان دهد راکستار شخصیتهای جدید خود را در دنیای مدرن بازیهای ویدیویی چگونه طراحی میکند. بدون شک Arthur Morgan از همه شخصیتهای قبلی طراحی شده توسط راکستار باور پذیرتر است. در واقع میتوان گفت که تا به این لحظه آرتور اوج ساخت یک شخصیت توسط راکستار را نمایش میدهد. در واقع Red Dead Redemption 2 مطالعه آرتور است که با روایت داستانی همراه شده. همراه وی جی مگ باشید.
قبل از همه چیز باید بگوییم که مطلبی که برای شما خوانندگان عزیز آماده سازی شده است، حاوی اسپویلرهای داستانی بسیار زیادی است و اگر Red Dead Redemption 2 را تا انتها تجربه نکردهاید، بهتر است که از خواندن آن خودداری کنید.
در شش چپتر داستانی موجود در بازی، شخصیت Arthur Morgan بسیار بیشتر از چیزی که جان مارستون در بازی قبلی شاهد آن بود ساخته و پرداخته شد. روایت داستانی Arthur Morgan پر از پستی و بلندیهایی است که در نهایت منجر به یکی از تلخترین پایانهای بازی در طول تاریخ صنعت بازی میشود. درست است که Red Dead Redemption 2 یکی از آثار بسیار بزرگ با جزئیات بسیار فراوان و باورنکردنی است و در امتداد این بزرگی بسیار راحت امکان دارد که جزئیاتی را در مورد زندگی آرتور به خوبی ملاحظه نکنید. ممکن است این اطلاعات در مراحل جانبی و اختیاری به گیمر منتقل شوند یا حتی محاورههای اتفاقی. اطلاعات بسیار زیادی در مورد آرتور وجود دارد که شاید در صورت عدم توجه به راحتی از آن گذر کرده باشید.
- Arthur Morgan بیست سال همراه با Dutch و Hosea زندگی کرد
در حالی که آرتور مدتی از زندگی خود را پدر بیولوژیکی خود سپری کرد و توسط او بزرگ شد اما در واقع باید گفت که او بیشتر پسر داچ (Dutch) و Hosea به شمار میرود تا پدر واقعیاش. اگر کمی فکر کنید او مدتی نزدیک به بیست سال را در کنار این دو شخصیت که حکم پدر را داشتند گذرانده است و سالهای نوجوانی و جوانی خود را با آنها سپری کرده است. در ابتدا توسط یک دیالوگ در کمپ گیمر متوجه میشود که آرتور تقریبا 35 ساله است و در 15 سالگی نیز تحت نظر داچ قرار گرفته است. نکته جالبتر این است که حتی اشاره میشود که مدت بسیار زیادی گنگ داچ صرفا از آرتور، داچ و Hosea تشکیل میشد.
- پدر آرتور یک هیولای واقعی بود
برخلاف جان مارستون که اصلا پدر خودش را نمیشناخت، همانطور که اشاره شد آرتور سالهای زیادی را در کنار پدر بیولوژیکی خود گذارند. در حالی که این بخش از زندگی آرتور چیزی است که او بسیار کم در موردش صحبت میکند اما بعد از شروع چپتر ششم قسمت داستانی Red Dead Redemption 2 او اطلاعات کمی را در مورد پدرش فاش میکند. آرتور در مورد روشهای شرورانه پدرش سخن میگوید. در واقع چیزی که توسط آرتور در مورد پدرش ارائه میشود این است که آنها اصلا با یکدیگر سازگاری نداشتند اما در سمت مقابل از مادر خود به نیکی یاد میکند. آرتور در مورد مرگ پدرش میگوید که او بر ضد مصلحت همه مدت زیادی زنده ماند و به زندگی شرورانه خود ادامه داد. گرچه با همه این احوالات و رابطه تاریک آرتور و پدرش، او همیشه در کمپ یک عکس از پدرش روی میز خود دارد، البته این تصویر مربوط به زمانی است که توسط پلیس دستگیر شده بود.
- آرتور صاحب یک فرزند بود
اگر Red Dead Redemption 2 را بازی کرده باشید میدانید که چپتر ششم از داستان آرتور، یک قسمت بسیار احساسی است. آرتور از لحظهای که متوجه میشود به بیماری کشنده سل (TB) دچار شده، تم داستانی به سمتی تاریک سوق پیدا میکند که حتی تا زمان شروع قسمت Epilogue بهتر نمیشود. حتی همان دو قسمت Epilogue در نظر گرفته شده نیز به اندازه کافی احساسات گیمر را تحت تاثیر قرار میدهند. البته شاید هیچ چیز بیشتر از پسر آرتور با نام Isaac گیمر را درگیر نکند. در یک دیالوگ اختیاری مشخص میشود که آرتور قبلا یک پسر داشته که نام Isaac را برای او انتخاب کرده بود. این پسر در کنار مادرش که یک پیشخدمت بود زندگی میکرد و آرتور به صورت دورهای برای رفع مسائل زندگی به آنها سر میزده اما به خاطر زندگی با گنگ داچ، هیچگاه نتوانست به صورت دائم با آنها همراه باشد. در یکی از ملاقاتهای آرتور با خانوادهاش، او به جای پسر با سنگ قبرش در محوطه خانه مواجه میشود. پسر و مادر در یک دزدی به خاطر ده دلار کشته شده بودند و حالا لایه جدید از تراژدی به زندگی آرتور اضافه شده بود.
- Arthur Morgan هرگز ازدواج نکرد
در ادامه نکته قبلی، تراژدی به وجود آمده برای Isaac Morgan به خوبی توضیح میدهد که چرا آرتور علاقهای به شروع زندگی مشترک ندارد. Mary-Beth یکی از شخصیتهای داخل گنگ علاقه زیادی به آرتور دارد و به نظر محیط گنگ برای شروع یک خانواده بسیار مناسب باشد اما آرتور به اینکار علاقهای ندارد. او دوست ندارد که باز هم یک انسان دیگر را فدای زندگی تبهکارانه خود بکند. با در نظر داشتن اینکه آرتور از لحاظ تامین زندگی چیزی برای Isaac و مادرش کم نگذاشته بود اما زمانی که آنها به شدت به آرتور نیاز داشتند، او در خانه حضور نداشت. آرتور دیگر دوست نداشت هیچگاه خانوادهای تشکیل دهد تا آنها نیز تنها باشند.
- فراموش شده توسط تاریخ
بعد از پایان نسخه اول Red Dead Redemption به خاطر سرنوشت نه چندان جالب جان مارستون، گیمر کنترل پسرش جک مارستون را بر عهده میگیرد. با مراجعه به شهر ملاحظه میکنید که هنوز عده زیادی جان مارستون را به اسم میشناسند. حتی کشته شدن توسط دولت آمریکا برای پاک کردن اسم جان مارستون از تاریخ کافی نبود. گرچه به نظر میرسد که دنیا نیازی به مردی مثل آرتور مورگان ندارد و نمیتواند مثالی مشابه برای او مثل جان مارستون به کار برد. حتی در بخش پایانی بازی که گیمر کنترل آرتور را بر عهده ندارد، مشاهده میکنید که دنیا تقریبا نام آرتور مورگان را فراموش کرده است. حتی جان مارستون نیز علاقهای ندارد که نام آرتور را بر زبان آورد. با فرا رسیدن سال 1911 تقریبا هیچ انسان زندهای دیگر نام آرتور مورگان را به یاد نمیآورد و باید گفت که او تقریبا فراموش شد.
- آرتور بهترین تفنگدار سری Red Dead است
سه نسخه از سری Red Dead عرضه شده که هر کدام شخصیت اصلی مربوط به خود را داشتند. در این سری با شخصیتهای Red Harlow، جان مارستون و آرتور مورگان به خوبی آشنا شدیم که همه آنها به شدت تفنگداران ماهری بودند. بر خلاف آوازه افسانهای شخصیتهای Red Harlow و جان مارستون، آرتور مورگان بهترین تفنگدار بین این سه بوده است. این مساله بارها و بارها توسط اعضای گنگ داچ تایید میشود. در گیمپلی نیز آرتور مهارتهای بسیار بیشتری نسبت به جان مارستون دارد و در دوئلها نیز بسیار مرگبار عمل میکند. نکته خندهدار این است که RDR2 نسبت به نسخههای قبلی دارای دوئلهای بسیار کمتری است. شاید به همین خاطر باشد که بیرون از گنگ داچ، کسی به خوبی از قدرت و مهارت آرتور با خبر نیست.
- سرنوشت آرتور در اوایل روایت داستانی مشخص میشود
آرتور مورگان تقریبا از اوایل چپتر دوم داستانی، به سمت قبر خود رهسپار میشود. از همان زمانی که گیمر مرحله Money Lending and Other Sins را انجام میدهد، سرنوشت آرتور مشخص میشود. یکی از بدهکاران به گنگ روی آرتور سرفه میکند و در همین لحظه مریضی آرتور آغاز میشود. البته نشانههای مریضی در آرتور تا چپتر پنج قابل مشاهده نیست. در تمام داستان، گیمر با شخصیتی همراه میشود که به نوعی در وقت اضافه زندگی خود قرار دارد. وقتی او میفهمد که مدت زیادی به پایان زندگیش باقی نمانده است، شخصیت خود را میسنجد. آرتور تصمیم میگیرد حتی برای ذرهای که شده نیز به دیگران کمک کند. او تصمیم میگیرد که به جان و خانوادهاش برای فرار از شرایطی که داچ به وجود آورده کمک کند. در نهایت سل زندگی آرتور را به پایان میرساند اما با اتفاقاتی که رخ میدهد، شخصیت آرتور به سمتی هدایت میشود که دیگر خبری از آن مرد سابق نیست.
- عشق گم شده
یکی از داستانیهای فرعی بسیار جالب در RDR2 که میتواند به صورت کامل توسط گیمر نادیده گرفته شود، عشق گم شده آرتور یعنی Mary Linton است. Mary سه بار در بازی حاضر خواهد شد که در هربار به صورت کامل به رابطه این دو اشاره میشود. در گذشتهای بسیار دور، آرتور و Mary با یکدیگر نامزد بودند. به خاطر زندگی تبهکارانه آرتور، خانواده Mary این ازدواج را تایید نمیکردند. در نهایت با فشار خانواده Mary رابطه بین او و آرتور نابود شد. با جدایی این دو از یکدیگر باید گفت که آرتور دیگر هیچگاه عشق را در زندگیش پیدا نکرد اما آنها پس از سالهایی که گذشته هنوز به یکدیگر مانند روز اول علاقه دارند.
- اسب، عشقی ابدی
از لحاظ داستانی، آرتور اسبی را که در ابتدای بازی تهیه میکند تا انتها نیز با آن همراه خواهد بود که البته بسیاری از گیمرها اینکار را انجام نمیدهند. با در نظر نگرفتن اینکه شما چه اسبی را انتخاب میکنید و تا چپتر شش وضعیت اصطبل شما چگونه است، مشخص است که آرتور علاقه بسیار زیادی به حیوانات تحت پوشش خود دارد. در یکی از مراحل چپتر ششم، اسب آرتور زحمی شده و نمیتواند به راه ادامه دهد. این لحظه در بازی بسیار احساسی است و میتواند به خوبی عشق آرتور به اسبش را نمایش دهد.
- Arthur Morgan بسیار سریع عصبی میشود
آرتور به هیچ وجه مرد صبوری نیست. بارها و بارها در بازی شاهد عصبانیت او هستیم اما در مقابل افرادی مثل داچ که او احترام بسیار زیادی برایش قائل است، آرتور عصبانیت خود را کنترل میکند. در غیر این صورت شخصیتهای دیگر تقریبا بدترین وجه شخصیت آرتور را مشاهده خواهند کرد. فقط به دفعاتی که آرتور یک مرد را زیر مشت و لگد له میکند توجه کنید. ابتدای چپتر دوم شاید به خوبی در یک مبارزه تن به تن، عصبی بود آرتور را نمایش دهد. او همیشه در طی مراحل Money Lending and Other Sins نیز بسیار خشن بوده و از برخورد فیزیکی با بدهکاران ترسی ندارد.
- وفاداری، اصلی مهم برای آرتور
ایمان. وفادارای و ایمان دو ویژگی اصلی گنگ داچ بودند که در واقع ایدئولوژی این گنک را مشخص میکرد. این دو ویژگی شخصیت آرتور را تعریف میکنند. وقتی همه چیز تمام شود از آرتور به عنوان مردی وفادار یاد میشود. البته داچ در انتهای بازی نظری بسیار متفاوت نسبت به آرتور دارد. حتی تا لحظات پایانی، آرتور هنوز ایمان داشت که تصمیم و راه بهتری وجود دارد، البته نه برای او بلکه برای فردی دیگر. او این ایده را نهایتا به پروژه فرار جان مارستون از گنگ تبدیل کرد اما خودش تا آخرین لحظه به داچ وفادار بود. در زمانی که داچ همه چیز را کنار میگذارد، آرتور کور کورانه در کنار مردی که بزرگش کرده قرار نمیگیرد، بلکه از ایدئولوژی خود در مقابل او دفاع میکند.
- آرتور، نویسندهای ماهر
ژورنال آرتور صرفا یک وسیله برای روایت داستان نیست. در واقع میتوانید این ژورنال را به صورت کامل در بازی مطالعه کنید. در حالی که صفحههای مختلف را ورق میزنید شاید با خواندن متنها به راحتی متوجه شوید که آرتور به شدت نویسنده ماهری است و استعداد بسیار خوبی در این زمینه دارد. سبک نوشتههای آرتور بسیار درون گرا است و حتی به کل هستی نیز مربوط میشود. او دیوانگی داچ را به خوبی در نوشتههای تشریح میکند. شاید جملههای آرتور در نوشتههایش کمی پراکنده باشد اما به خوبی مفهوم را به خواننده میرساند.
- آرتور به شدت جک را دوست داشت
در حالی که تقریبا در ابتدای RDR2 جان مارستون به هیچوجه رابطه نزدیکی با پسرش جک نداشت اما جک به یک الگو در زندگی خود احتیاج داشت. قبل از اینکه جان اوضاع زندگی به هم ریختهاش در ابتدای بازی را سر و سامان دهد، آرتور در واقع نقش پدر را برای جک ایفا کرد. آرتور در واقع عاشق اینکار بود. شاید او در رفتار خودش نشان ندهد که چه قدر به اینکار علاقه دارد اما او در واقع و بدون از هر نوع حاشیه اهمیت بسیار زیادی به جک میدهد. جک فردی مهم در زندگی بی قانون آرتور است. شاید او قسمتی از پسرش Isaac را در وجود جک حس میکند. رابطه ما بین جک و آرتور به شکلی است که گیمر کاملا حس میکند که آرتور از هر لحاظ پدری مناسبتر برای جک خواهد بود تا جان.
- Arthur Morgan، عمیقترین شخصیت راکستار
شخصیتهای اصلی در سری بازیهای مختلف راکستار همیشه بسیار عالی هستند اما باید سوال کرد که کدام یک از آنها عمق زیادی دارند؟ شاید بتوان پروندهای میان شخصیتهای مایکل و جیمی در بازی GTA 5 باز کرد اما نیکو بلیک و جان مارستون افرادی بودند که عمق زیادی را به گیمر ارائه نمیکرند اما همه چیز با آرتور تغییر کرد. بدون شک ریسک بزرگ راکستار با طراحی آرتور مورگان، موفق بوده است. لایههای بسیار زیاد در مورد شخصیت ارتور وجود دارد که در دیالوگها و رفتارهای مختلف قابل مشاهده و تحلیل هستند. جان مارستون در انتهای بازی بازهم شانس خود را برای بهتر بودن نسبت به آرتور امتحان میکند اما باید گفت که در نهایت آرتور پیچیدهترین شخصیتی است که توسط تیم راکستار طراحی شده است.
- سمبلی از گوزن یا گرگ
آرتور در قسمتهای مختلف بازی رویاهای مختلفی میبیند. در این رویاها گیمر شاهد حضور گوزن یا گرگ خواهد بود. در واقع این سمبلها نشان دهنده رفتار گیمر است. گوزن یا گرگ هر دو به شدت به هسته مکانیزمهای بازی گره خوردند. همانطور که میدانید سیستم افتخار (Honor) در بازی وجود دارد که بر اساس عمل گیمر این مقدار میتواند به سمت خوب یا بد سوق پیدا کند که در نهایت شخصیت کلی آرتور را تشکیل میدهد. اگر میزان افتخار و احترام شما با آرتور پایین باشد، آرتور رویاهایی در مورد گرگ مشاهده خواهد کرد، شکارچی خونسرد و درنده که درون جنگل زندگی میکند. در سمت مقابل نیز اگر افتخار شما در سطح بالایی باشد گوزن را در رویای آرتور مشاهده میکنید.
- جان مارستون، میراث آرتور
بعد از پایان مراحل چپتر ششم، آرتور هر چیزی را که دارد به جان مارستون میبخشد. تمام اسلحهها، کیف، ژورنال و همه چیز. این آخرین باری است که جان و آرتور یکدیگر را ملاقات میکنند. آرتور بعد از این صحنه با Micah و داچ برای آخرین بار روبرو میشود. جایی که آرتور نابود میشود، جان شروع به رشد خواهد کرد. جان مارستون در واقع میراث Arthur Morgan است. صرفا با زنده ماندن، جان آخرین خواسته آرتور در زندگی را به واقعیت تبدیل کرد. گرچه میدانیم که همه چیز چندان خوب برای جان پیش نخواهد رفت اما او ژورنال آرتور را کاملا سالم نگه میدارد و حتی خودش نیز نوشتن را آغاز میکند. در واقع دنیا با یاد کردن از جان، در واقع یادی از آرتور نیز خواهد کرد.
- جک، ترکیبی ازشخصیت آرتور و جان است
در زمان رخ دادن اتفاقات پایانی داستان RDR2 دیگر میتوان گفت که جک واقعا پسر جان است. او همانند پدرش عمل میکند، صحبت میکند و حتی راه میرود. جک حتی میتواند به عنوان برادر دوقلو جان در نظر گرفته شود. در کنار آن البته شخصیت او شباهتی به جان ندارد. در حالی که جک تلاش زیادی میکند که در قسمت انتهایی داستان RDR2 شبیه به پدرش شود اما باید گفت که جک بیشتر شبیه به آرتور عمل میکند. هر دو این شخصیتها حساس، علاقهمند به خواندن و نوشتن هستند و دید هنرمندانه به زندگی دارند. جک پسر جان است اما باید گفت که حقیقتا آرتور تاثیر بسیاری روی شخصیت و ایدئولوژی جک داشته است.
- آرتور قصد ترک گنگ را داشت
اگر مراحل مربوط به Mary، عشق گم شده آرتور را در چپتر چهارم انجام داده باشید حتما اطلاع دارید که آرتور قبول کرده بود که بعد از دستبرد بزرگ به بانک میخواهد گنگ داچ را ترک کند. اگر دستبرد به بانک به آن وضعیت دچار نمیشد، آرتور سهم خود را برداشته و داچ را ترک میکرد و میتوانست در نهایت با Mary زندگی جدیدی را آغاز کند. متاسفانه دستبرد به بانک به شکل عجیبی با شکست مواجه شده و اتفاقات بعد از آن باعث میشود که کشتی که آرتور و گنگ Van Der Linde غرق شده و آنها در جزیرهای به نام Guarma محبوس شوند. زمانی که آرتور موفق میشود دوباره به آمریکا برگردد نامهای از Mary دریافت میکند. در این نامه مشخص میشود که Mary در واقع آرتور را ترک کرده و از صبر کردن برای حضور او خسته شده است. آرتور تا این زمان در بازی واقعا تغییر کرده و قصد داشت که گنگ و داچ را برای همیشه ترک کند.
- علاقه شدید آرتور به Hosea
در حالی که داستان بازی داچ را به عنوان جایگزین شخصیت پدری در زندگی آرتور معرفی میکند اما باید گفت که Hosea تاثیر بیشتری روی شخصیت Arthur Morgan داشته است. در حالی که او با داچ کارهای مختلفی انجام میدهد و در واقع دست راست داچ در گنگ است اما تاثیرگذاری Hosea روی آرتور بسیار بیشتر بوده است. دانایی آرتور به شکلی است که گیمر کاملا تاثیر Hosea روی او را حس میکند. نه تنها این، بلکه آرتور احساسی که میان کاغذهای ژورنال پنهان شده است متاثر از شخصیت Hosea به نظر میرسد. در حالی که در بازی اشاره میشود که داچ به آرتور خواندن و نوشتن را یاد داده است اما به نظر Hosea تصحیح کردن این آموختهها را بر عهده داشته است. Hosea به نظر باهوش ترین فرد حاضر در گنگ است که همه افراد را منظم میکند و این رفتار به خوبی در شخصیت آرتور به خصوص در داستان چپتر چهارم مشاهده میشود.
- کلاه آرتور به جان میرسد
در حالی که انتخاب کلاه جان در بازی کاملا بر عهده گیمر است اما به نظر هدف اصلی داستان این است که کلاه آرتور به جان رسیده است. به خصوص آن کلاهی که در بازی اول همیشه روی سر جان مارستون بود نیز به نظر جزئی از اموال آرتور بوده است. بله کلاه آرتور و کلاهی که بر سر جان است بسیار متفاوت به نظر میرسد اما چند سال میان پایان چپتر شش و قسمت پایانی بازی وجود دارد و به همین خاطر میتواند تغییراتی روی کلاه Arthur Morgan صورت گرفته باشد.
- پایان همراه با افتخار کم
در حالی که سیستم افتخار در بازی اول تقریبا یک ویژگی دکوری بود که تاثیر خاصی روی داستان نداشت، حالا در RDR2 این سیستم از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار است. سیستم افتخار حالا تعیین کننده این است که Arthur Morgan چگونه جان خود را از دست میدهد. اگر افتخار شما در پایان بازی پایین باشد، در انتهای مرحله پایانی شاهد این خواهید بود که Micah آرتور را میکشد و زمان به آن نمیرسد که بیماری سل جان آرتور را بگیرد. مبارزه آرتور در مرحله Redemption بی نظیر است اما کارما برای مردی که تمام عمر خود یک خلافکار خونسرد بوده چندان مهربان نخواهد بود.
- پایان همراه با افتخار زیاد
پایان همراه با افتخار زیاد بسیار نسبت به آرتور مهربان خواهد بود. در حالی که آرتور در نهایت جان خود را از دست میدهد اینبار بیماری TB جان آرتور را میگیرد و به نوعی آرتور با شرایط مد نظر خودش که با آنها در چپتر آخر کنار آمده بود از دنیا میرود. Micah به جای آنکه آرتور را بکشد، در آخرین لحظه ممکن از درگیری فرار میکند و حالا آرتور آخرین لحظات زندگی خود را به تنهایی سپری خواهد کرد. در حالی که آرتور مرگ را در یک قدیمی خود حس میکند به سمت آخرین غروب آفتاب خیره میشود. شاهد هیچ روایت داستان و صحبتی در این مورد نیستیم و آرتور بالاخره آرامش پیدا میکند. از لحاظ داستانی و روایت باید گفت که پایان همراه با افتخار زیاد بسیار با معنی تر است و روایت را به خوبی برای آرتور به پایان رساند.
- هیچکدام از کارهای Arthur Morgan به نتیجه نرسید
تراژدی بزرگ RDR2 مرگ آرتور نیست. تراژدی بزرگ این است که آنها چه قدر کم توانستند روی تاریخ تاثیر بگذارند. داچ در آخرین لحظات موفق میشود جان خود را نجات داده و فرار کند. او هیچوقت با حکمرانی Micah مقابله نکرد، جان فرار کرد اما نه برای مدت زیاد و جک در نهایت همان مردی شد که آرتور انتظار آن را داشت. هر چند که قسمت Epilogue داستانی به نظر پایانی بسیار خوب به نظر میرسد اما باید توجه داشته باشید که در ادامه اتفاقات نسخه اول رخ خواهد داد و آیندهای چندان روشن منتظر جان مارستون و خانوادهاش نیست. جان در نهایت توسط Edgar Ross به قتل رسیده و جک نیز مجبور میشود برای گرفتن انتقام خون پدرش تمام زندگی خود را دور ریخته و تبدیل به کسی شود که هیچگاه آن را دوست نداشت.
- آرتور تا لحظه پایانی هنوز به داچ اعتقاد داشت
Arthur Morgan تا سر حد اشتباه، وفادار بود. وفاداری یک ویژگی تعیین کننده از ابتدا تا انتهای داستان برای این شخصیت بود. در نهایت او مجبور میشود تا با خیانت به داچ، به جان، جک و Abigail کمک کند تا از چنگال این گنگ نابود شده نجات پیدا کنند. در واقع ایمان آرتور به داچ حتی تا آخرین لحظه نیز ذرهای کاهش پیدا نکرده بود، حتی وقتی که برای حفظ زندگی جان مارستون با داچ مبارزه میکرد او هیچ رفتار نه چندان مناسبی را نسبت به داچ نشان نداد. در پایان زندگی آرتور او هنوز اعتقاد داشت که ذرهای از مرد خوبی که او را بزرگ کرده بود درون داچ وجود دارد.
1. بر خلاف همه چیز Arthur Morgan مرد خوبی نیست
میتوانید میزان افتخار بالا یا پایینی داشته باشد یا حتی تعادل را در میانه حافظ کنید در نهایت تغییر زیادی در سرنوشت Arthur Morgan ایجاد نمیشود. وقتی که زمان آن فرا میرسد آرتور سعی میکند تا خود را تغییر دهد و واقعا تلاش تحسین برانگیزی در این زمینه انجام خواهد داد اما باید گفت که او به عنوان یک مرد خوب از دنیا نمیرود. در پایان زندگی، آرتور یک مرد بهتر از چیزی که بود را به گیمر ارائه میدهد اما هنوز هم آن فردی است که زندگی تبهکارانه داشته. برای آرتور، رستگاری هیچوقت در مورد مرد خوبی بودن نبود بلکه بهتر بودن کاملا کفایت میکرد. در حالی که او در پایان زندگیش تلاش میکند تا به مرد خوبی تبدیل شود اما در نهایت او صرفا شرایط را کمی بهبود داده بود.
به نظر من ارائه خوبی درباره گیم ردد بود اما اگر ویدئویی در این باره می ساختید و در چنل vigiland بگزارید بازدید بهتری می گیرد به عنوان یک فن دو آتیشه ردد۲ از این مقاله خوشم آمد و از گروه VGMAGبه دلیل گرد آوری این اطلاعات متشکرم مثلا من نمی دانستم آرتور بچه دارد با تشکر .
ممنون از شما.
ولی ویجی لند چه ربطی به ما داره؟ :)) اونا یه سایت دیگه هستن.
واقعا عالی بود دستتون درد نکنه فقط کاش یه مقاله هم در مورد خانواده ارتور می نوشتید و اینکه چه کسی در واقع اونا رو به قتل رسوند.
من برای مرگش 2 روز گریه کردم داستان خیلی خیلی غمگینی داشت پسر رو از دست داد مادرش پدرش اخر هم که مرد حقش نبود
آیا گروه داچ وندرلیند و آرتور مورگان در دنیای واقعی هم بوده اند آیا این داستان بر اساس واقعیت بود؟
چون تو مطلب بالا نوشته بود روایت که روایت یعنی نقل کردن از چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است.
عرض سلام و خسته نباشید, ممنون از شما جناب محسنی, عالی بود
آیا گروه داچ وندرلیند و آرتور مورگان در دنیای واقعی هم بوده اند آیا این داستان بر اساس واقعیت بود؟
چون تو مطلب بالا نوشته بود روایت که روایت یعنی نقل کردن از چیزی که در گذشته اتفاق افتاده است.
خیلی عالی نوشتید! فوق العاده هستید! درست در سطح احساسات و محتویات بازی صحبت کردید♡ خیلی داستانش عجیب غریب بود! چون شخصیتش کمی به پدرم نزدیک بود کل خونمون تا چن روز دلگیر بودیم! جالبا حتی مادرم که اصلا واکنشی به گیم نشون نمیداد البته باید گفت این بازی خیلیش صحنه سینمایی بود و واقعا تاثیر گذار… بازم ممنون♡
تریلر رد دد 2 که اومد هیچوقت فکر نمیکردم ارتور بتونه جای جانو بگیره
اما شخصیتش از جانم بیشتر تونست منو درگیر خودش کنه
علی بود و خسته نباشید .
یک خواهش هم داشتم کاش برای تنظیمات گرافیکی بازی re2remake هم یک فیلم آموزشی کامل می گذاشتید . یکم اذیت می کنه نه به خاطر پیچیدگیش بلکه انگار باگ داره . بعضی جاها لگ می زنه و فریم کم می یاره . با اینکه pc که دارم بالا است و خوب بستمش . بازم ممنون و متشکر .
آقا عالی :inlove:
به به جوادم به سایت برگشت ??
حالا که همگی هستید بیاید با هم دست به دست هم بدید سایت به جایگاه اصلی و واقعی که انتظارش داریم برسونید استحقاق این سایت بیش از این حرف ها ست….
ممنون
ممنون عالی بود
مقاله جالبی بود
ممنون از جواد محسنی عزیز 😎
پ. ن سایت خیلی خوب شده دمتون این رنگ های پس زمینه و… دمتون گرم
ممنون از آقای محسنی.اصلا به بعضی چیزاش شخصا توجه نکرده بودم :yes: :yes:
چه قدر جالب و مفید بود 🙂
واقعا عالی بود دستتون درد نکنه فقط کاش یه مقاله هم در مورد خانواده ارتور می نوشتید و اینکه چه کسی در واقع اونا رو به قتل رسوند.