بازیهای مستقل، بازیهای مستقل. بهترین اتفاقی که میتوانست برای صنعت بازیسازی بیافتد. پیشرفت تکنولوژی و سخت افزار هر چقدر هم نفسگیر و هیجان انگیز باشد همیشه ارضاء کننده تمام جنبههای یک بازی به عنوان اثر هنری نیست. روایت داستانهای برآمده از احساسات عمیق و تجربیات شخصی همیشه تبدیل به بازیهای پرفروش نمیشوند. به همین خاطر در میان سیل بازیهای بازار پسند و تا حدودی تکراری، اکثر اوقات باید برای لذت بردن از روایتهای شخصیسازی شده و متفاوت به بازیهای مستقل روی آورد. NeverSong عنوانی مستقل است که بر اساس همین تجربیات شخصی بوجود آمده و به صورتی مطلوب مخاطب را وارد دنیای جذاب و دلچسب خود میکند. مهمترین وجه تمایز بازی داستان و نحوه روایت آن است که با به خدمت گرفتن اتمسفر عالی و گیمپلی سرراست و کلاسیک اثری خوشایند و تاثیرگذار خلق میکند.
داستان NeverSong از جایی شروع میشود که شخصیت اصلی در حالت کما به سر میبرد. این پسر بچه از ابتدا یتیم بوده و زندگی تنهایی را سپری میکرده است تا زمانیکه به واسطه آشنا شدن با «رن» طعم شیرین دوستی و زندگی فارغ از فشار تنهایی را میچشد. اما دکتر «اسمایل» رن را میدزدد و بچه یتیم داستان به کما فرو میلغزد. پس از مدتی که هوشیاری خودش را باز مییابد باید سعی کند تنها دوست واقعی خودش را از چنگال دکتر شیطان صفت آزاد کند. در این راه در شهر کوچک خودشان خانه به خانه میگردد و با بچه محلهایش همکاری میکند.
بر اساس اتفاقات عجیبی تمام آدم بزرگهای شهر دیوانه شدهاند و با چاقو هر کسی را که ببینند دنبال میکنند. مراوده با هم سن و سالان و فائق آمدن بر موانع بزرگ و کوچک قهرمان داستان را به سمت هدف خود هدایت میکند و اتفاقات پایانی داستان همراه با رویدادهای هیجان انگیز و خارقالعادهای هست که این بازی 3 تا 4 ساعته را دلپذیر و دوست داشتنی میکند.
نحوه روایت داستان با بکار گیری کاتسینهایی در سبک و سیاق فیلمهای صامت دوران قدیم هالیوود است. البته اگر تیم برتون آنها را کارگردانی کرده باشد. راوی با خواندن شعرهایی غم آلود و بعضی اوقات ترسناک اتفاقات را شرح میدهد. باقی داستان را باید از زبان شخصیتهای دیگر موجود در محیطهای بازی دنبال کنید. اینکه پسرک یتیم و رن چه نوع دوستی با هم داشتند.
اینکه رن چطور به چنگال دکتر اسمایل گرفتار شده است و یا اینکه آدم بزرگها چطور با اعمال خود فرزندانشان را اذیت میکردند. برای پیش بردن داستان و آزاد کردن تجهیزات و مهارتهای جدید در طول بازی آهنگهایی را به یاد میآورید که با رن آنها را مینواختید. با یاد گرفتن این آهنگها و اجرای آن در خانه اصلی بازی بر روی یک پیانو دریچههایی باز میشوند که تجهیزات مختلف را برایتان آزاد میکنند. به کار گیری سیستم زدن آهنگ نقشی تعیین کننده در پیشبرد داستان و سرانجام آن دارد.
سبک NeverSong را میتوان Metroidvania بسیار کم حجم و جمع و جور تعبیر کرد. مانند بازیهای مشابه در این سبک شما باید نقشه بازی را بالا پایین کنید تا مهارتهای مختلف کسب کرده و با کمک آنها به نقاط بیشتری از مراحل دست پیدا کنید. با توجه به طول بازی تعداد این قابلیتها قابل قبول هستند و تنوع آنها باعث میشود احساس تکرار و ملال کمتری احساس کنید.
گیمپلی برای یک بازی دو بعدی شامل ضربه زدن با چوب بیسبال و پلتفرمینگ استاندارد است که کیفیت مطلوبی هم دارد. حس برخورد و انیمیشنهای چشم نواز از نقاط قوت گیمپلی بازی هستند. در عوض سیستم مبارزه کمی ساده و ابتدایی هست و جایی برای کسب مهارت و انجام فنون پیچیدهتر باقی نمیگذارد؛ پس ضربه زدن و پریدن یا جا خالی دادن استراتژی است که از ابتدا تا انتهای بازی انجام خواهید داد. در عوض برای پرش از روی موانع و شکافهای بزرگتر بازی مهارتهای مختلف کسب خواهد کرد و با بکار گیری آنها حس پیشرفت و پیش بردن داستان خوشایندتر میشوند.
محیطهای بازی شامل دهکدهای کوچک و جنگل و مخروبههای اطراف آن میشود. حس گذار از مناطق شهری به جنگلهای مخوف و در نهایت به نتیجه رسیدن داستان در یک آسایشگاه روانی سفر کوتاه ولی پرماجرا و چشم نوازی برایتان تدارک دیده است. همه این محیطها ارزش کمی گشت و گذار را دارند و با پیچیدگی مناسبی طراحی شدهاند.
با گشت و گذار اضافی در محیطهای NeverSong و حتی بازگشت به محیطهای قبلی با مهارتهای جدید میتوانید کارتهای مختلفی پیدا کنید که در شخصیسازی کاراکتر اصلی کاربرد دارند. هر بازی دو بعدی که شامل هدایت کاراکتر قابل بازی در طول محیط میشود همانقدر سرگرم کننده است که میزان تعامل با محیط قابل دستیابی باشد.
شما در هر صحنه و هر قسمت از مرحله قادر هستید اشیاء مختلفی را با چوب بیسبال خود خرد کنید. همین مساله ساده در کنار مبارزه با دشمنان میتواند توجه مخاطب را به طور مداوم درون بازی نگه دارد. ایفای خوب و انیمیشنهای نرم و روان هم نکته تاکید بیشتری بر این مزیت میگذارند. هیچ چیز آرامش بخشتر و سرگرم کنندهتر از خرد کردن کدوحلواییها با چوب بیسبال در یک بازی دو بعدی نیست.
طراحی گرافیکی و هنری NeverSong هم در وضعیت خوبی قرار دارد. استایل هنری بازی متفاوت و در عین حال آشنا و دلنشین است. شخصیتهای حاضر در بازی به خوبی طراحی شدهاند و هرکدام ویژگیهای شخصیتی بخصوص و صداپیشگی خوبی برای خود دارند که با توجه به مستقل بودن بازی نکته بسیار ویژهای به شمار میرود. موسیقی متن بازی با اتمسفر و تم داستانی همخوانی دارد و قطعات مختلف آن به خوبی در قسمتهای مختلف استفاده میشوند.
تجربه بازیهای بزرگ با داستانهای پرفراز و نشیب و حجم محتوای سرسام آور همیشه لذت بخش نیست، گاهی اوقات هر کسی نیاز دارد چوب بیسبال خود را بردارد، پا از خانه بیرون بگذارد و با آدم بزرگهای دیوانه طرف شود. دوستانش را ببیند، با آنها کنار بیاید و در نهایت آدم بد داستان را شکست دهد و پیامی اخلاقی دریافت نماید. پیامی شخصی که در برههای نقطه عطف انسان دیگری بوده است و چون بیواسطه و صریح بیان میشود، لاجرم بر دل مینشیند! همه اینها را در عرض چند ساعت و قبل از اینکه از کار و زندگی بماند تجربه کرده و سر کار و زندگی واقعی خودش بازگردد.
نقد و بررسی بازی NeverSong روی PS4 و بر اساس نسخه ارسالی سازندگان انجام گرفته.
نقد و بررسی بازی NeverSong
خلاصه بررسی
نکات مثبت:
استایل هنری منحصر بفرد
اتمسفر عالی و گیرا
نکات منفی:
سیستم مبارزه ساده
کوتاه بودن بازی
بعضی پازلها گنگ هستند
نیم ساعت ghost of tsushima رو برید