خارج از کشورمان درصد بالایی از انسانها حیوانات خانگی یا دستآموز را بخشی از خانواده خود میدانند. آنها حاضر هستند تمام سرمایه زندگی خود را خرج کنند تا حیوان خانگی خود را از دست ندهند. خصوصیت اخلاقی حیوانات است که باعث شکلگیری چنین ارتباط تنگاتنگی میان آنها و انسانها شده. هرچه انسانها شخصیت و رفتار خود را زیر لایههای اخلاقی پنهان میکنند، حیوانات همان چیزی هستند که نشان میدهند. آنها احساسات خود را پنهان نمیکنند و آن را به خالصترین شکل ممکن نمایش میدهند. اگر تاکنون متوجه این موضوع نشدهاید یا فرصت ارتباط با حیوانات را پیدا نکردهاید، The Last Guardian بهترین فرصتی است که بازیهای ویدئویی به شما برای شناختن این موجودات به بهترین شکل ممکن ارائه میکند. اثری که نماینده دوران اوج بازیهای ژاپنی است و فرهنگ این منطقه از دنیا را در قالب هنر هشتم به نمایش در میآورد. شاید با خود بگویید که معمولا فرایند ساخت طولانی از کیفیت محصول نهایی میکاهد اما درباره بازی انحصاری سونی این موضوع صدق نمیکند. شاید ساختار The Last Guardian قدیمی باشد اما این قدیمی بودن باعث نشده با اثری ضعیف روبرو شویم.
از همان لحظه ابتدایی که بازی را شروع میکنید با محیطی کاملا عجیب و البته همراه با امضای تیم آیکو روبرو میشوید. استودیویی که در گذشته آثاری همچون Ico و Shadow of the Colossus را طراحی کرده بودند باز هم همان حس ناآشنا و عجیب ساختههای پیشین خود را به The Last Guardian تزریق کردهاند. در تمام طول بازی شما کنترل پسربچهای بینام را برعهده دارید که در دنیایی ناشناخته همراه با هیولایی بزرگ گرفتار شده. در ابتدا عکسالعمل هر کسی نسبت به چنین موجودی ترس است و همین موضوع را به خوبی در تک تک اجزای بازی میبینیم. شخصیت اصلی از هیولا میترسد و همین حس در مقابل هم وجود دارد. هیولای داستان که تریکو نام دارد شاید مشخصههای آشنا از دید ما نسبت به حیوانات را نداشته باشد اما تنها چند دقیقه کافیست تا رابطهای خاص را با آن شکل دهید. انحصاری جدید Playstation 4 بهترین شبیهساز ممکن از رابطه انسان و حیوان است. حیوانات معمولا در اولین برخورد با انسانها میترسند و در ادامه با بررسی رفتار طرف مقابلشان وارد مرحلههای مختلف اعتماد میشوند. اینکه داستان از کجا شروع میشود و چگونه پایان پیدا میکند، موضوعی نیست که سعی در بررسی آن داریم. از The Last Guardian نباید انتظار چالشی بزرگ یا اتفاقاتی غیرمنتظره در داستان را داشت. اینکه بازی بتواند بدون یک خط دیالوگ ارتباطی خارقالعاده میان دو شخصیت را به نمایش در آورد، بزرگترین دستاورد داستانی است که تنها میتوان در بازیهای ژاپنی نمونه آن را پیدا کرد.
همانند داستان، گیمپلی The Last Guardian ساده اما تاثیرگذار است. به جز کنترل معمولی شخصیت اصلی که شامل حرکت در محیط و پرش میشود همچون ساخته قبلی Team Ico این امکان را در اختیار دارید که از بدن تریکو گرفته و بالا بروید. در چند ساعت ابتدایی روند کلی گیمپلی به همین موارد و البته استفاده از یک سپر برای دادن یکی از دستورات اصلی تریکو خلاصه میشود. تریکو همواره شما را دنبال میکند و با توجه به هوش مصنوعی مناسبی که در اختیار دارد، تصمیمات مختلفی را برای پیشرفت در مراحل اتخاذ میکند. هرچه در بازی پیشرفت میکنید و ارتباط پسربچه و تریکو عمیقتر میشود، مجموعه دستوراتی که میتوانید به این موجود بدهید نیز افزایش پیدا میکند. چهار دستور اصلی در اختیار گیمر است که شامل پریدن، ضربهزدن، گرفتن و بالا یا پایین رفتن میشود. هر آن چیزی که به عنوان چالش در مقابل گیمر قرار میگیرد با همین دستورات ساده قابل انجام است.
نکته قابل توجه این است که در ساخت The Last Guardian عملا از پازلهای کلاسیک استفاده شده و درصد بالایی از موانع پیشروی گیمر هرچند با دستورات ساده و حرکت در محیط گره خوردهاند اما میتوان با ترکیبشان و البته استفاده از هوش مصنوعی تریکو تمام آنها را پشت سر گذاشت. شاید بزرگترین ضعف بازی در این قسمت خود را نشان دهد. بارها این اتفاق در یک سوم پایانی بازی رخ میدهد که گیمر راه حل پشت سر گذاشتن موانع را پیدا میکند اما تریکو به درستی دستورات را انجام نمیدهد. شاید بعضی بگویند سازندگان بازی این مسئله را با برنامه قبلی در بازی قرار دادهاند اما واقعیت ماجرا این است که منظور ما از درست انجام نشدن دستورات اشاره به مسئله دیگری دارد. به طور مثال در یکی از مراحل هیچ راهی برای حرکت با پسربچه نیست و برای بالا رفتن از محیطی بزرگ باید پشت تریکو سوار شده و به او دستور حرکت دهید. بخشی که تریکو میتواند از آن بالا برود را پیدا میکنید و به او دستور میدهید که دستهای خود را روی آن قرار دهد تا شما از بدنش بالا بروید در ادامه روی محل مورد نظر قرار گیرید. تمام این فرایند به درستی انجام میشود اما درست زمانی که از بدن تریکو بالا میروید به یکباره هوش مصنوعی تصمیم میگیرد که دستور شما را لغو کرده و همراهتان را از حالت به نمایش در آمده، خارج کند. از این دست اشتباهات هوش مصنوعی به خصوص در بخشهای پایانی بازی که روند پیشروی سختتر شده کم نیستند اما نمیتوان آنها را مشکلی بزرگ برای گیمپلی بازی دانست. شاید چنین نکته منفی میتوانست ارزش کلی گیمپلی را از بین ببرد اما به قدری تکرار نمیشود که گیمر را از ادامه کار منصرف کند.
سازندگان اصلی The Last Guardian با ساخت Shadow of the Colossus توانستند پتانسیل سختافزاری پلیاستیشن 2 را به نمایش در آورند اما موفق به انجام این کار در نسل گذشته نشدند. سردرگمی The Last Guardian میان دو نسل باعث شده با جلوههای بصری روبرو شویم که در میانه راه باقی مانده. هرچه سازندگان بازی از دید هنری نبوغ خود را به نمایش در آوردند در زمینه فنی تنها سعی کردهاند استانداردهای موجود را رعایت کنند. اگر قصد دارید رویکرد بررسی پیکسل به پیکسل را پیش بگیرید، مطمئنا این بازی توانایی جلب نظر شما را ندارد اما اگر گرافیک آن را به عنوان بستهای متشکل از مشخصات هنری و فنی ببینید، با ساختهای روبرو هستید که میتواند نظر شما را جلب کند. محیط و حتی تریکو به شکلی کاملا واقعی طراحی شدهاند اما پسربچه یا همان شخصیت اصلی به نظر کمی متفاوت است و از نظر رنگبندی و حتی تکنیکهای گرافیکی با دیگر اجزای بازی تفاوتهای اساسی دارد. همین مسئله میتواند یکی از نکات مثبت گرافیک بازی به شمار آید. داستان بازی توضیح میدهد که پسربچه به این محیط تعلق ندارد و این موضوع را در ظاهر آن نیز میتوان دید. جدای از این موضوع باید به انیمیشنهای بازی هم اشاره کرد. بهترین تصور از حرکت کودکانه و سر به هوایی بچهها را میتوان در انیمیشنهای شخصیت اصلی The Last Guardian دید. سازندگان بازی از تکنولوژیهایی همچون Motion Capture دوری کردهاند و تمام انیمیشنهای بازی را به صورت دستی طراحی کردهاند. شاید از دید کلی چنین حرکتی همچون شنا در خلاف جهت آب باشد اما باید این نکته را در نظر بگیریم که چنین بازی مصداق شنا در خلاف جهت آب است و باید تمامی بخشها و اجزای آن از این رویه پیروی کنند.
با افت قابل توجه بازیسازها و بازیهای ژاپنی به خوبی شاهد این موضوع هستیم که این روزها دیگر کمتر بازی توجه آنچنانی به موسیقی میکند. هرچند فرایند آماده سازی موسیقی برای بازیها پیچیدهتر از گذشته و هزینه بسیاری برای انجام آن میشود اما نتیجه در بسیاری از مواقع تکراری یا کلیشهای از آب در میآید. خوشبختانه این موضوع در مورد The Last Guardian صدق نمیکند و سازندگان بازی نه تنها موسیقی را یکی از الویتهای خود قرار دادهاند بلکه موفق شدهاند در نبود زبان یا بهتر است بگویم صداگذاری آشنای شخصیتها، تمامی احساسات موجود را منتقل کنند. موسیقی در انحصاری جدید سونی بیشترین نقش را در بیان احساسات شخصیتها دارد. اگر دیدتان به بازیهای ویدئویی فراتر از سرگرمی است و به دنبال تجربهای متفاوت هستید، The Last Guardian بهترین فرصت است تا کمی از تیراندازی و خشونت معمول بازیهای پرطرفدار دوری کنید و وارد دنیایی شوید که در آن خالصترین نوع احساسات به نمایش در میآید.
-
85%
خلاصه
نکات مثبت:
نمایش نوع خاصی از شخصیت پردازی
گرافیک هنری قابل توجه
موسیقی و صداگذاری بسیار خوب
طراحی مراحل و معماها
نکات منفی:
بعضی اشتباهات هوش مصنوعی
پیشرفت نکردن آنچنانی دشمنها
بنظرم نقد منصفانه و خوبی بود. بازی قابل احترامی هست و بنظرم ارزش تجربه کردن رو داره
نقد خوبی بود.به نظر من 9 میدادید بهتر بود.
پیش نمایش رزیدنت اویل 7 کی روی سایت قرار میگیره؟8 روز دیگه بازی میاد
نقد کاملا نظر شخصی هست.
اقای طالبیان نظر شخصی خودشون رو دادن.
من خودم به بازی در بهترین حالت 80 میدم.
ایرادهایی که بازی داشت از نظر من که این سبک بازی سبک مورد علاقه ی من هست کم نبود.
همینطور شما به بازی 90 میدین و من نمیتونم بگم بهش 80 بدین بهتره. کاملا شخصی هست.