مقاله

Metro Last Light عنصر خطی بودن را وارونه می کند

Metro Last Light

هشدار : این مقاله دارای مقادیر زیادی اسپویلر از بازی Metro Last Light می باشد ولی اگر تابه‌حال موفق نشدید این بازی را انجام دهید ، پیشنهاد میکنیم هر چی دم دستتونه بندازین رو زمین ( از جمله دسته های کنسولتون ) و همین الان این بازی رو بازی کنین !

بازی Metro: Last Light به طرز خستگی ناپذیری خطی است ، البته تا جایی که این عنصر خطی بودن از بازی خارج می شود ! این بازی یک همراه و دوست در اختیار شما قرار می دهد که شما به شدت به او اعتماد می کنید و بعد از مدتی وی به شما خیانت می کند ! زمانی در بازی به جایی می رسید که بازی همه چیز را از شما می گیرد و شما تک و تنها در یک دنیای آخرالزمانی هستید و هیچکسی را ندارید : اینجاست که متوجه می شوید همه این مسائل از روی طراحی قبلی بوده است!

داستان بازی Metro Last Light کمی بعد از اتفاقات Metro 2033 شروع می شود ، جایی که شما در نقش Artyom ، یک تکاور تنها و خسته ، چند موشک هسته ای به سمت مکان سکونت موجوداتی به اسم Dark Ones که جهش یافتگانی هستند که ظاهرا قرار بوده به آخرین بازمانده های بشریت حمله کنند پرتاب می کنید . حالا بعد از مدتها بعد از پرتاب هسته ای ، یک Dark One در کنار ایستگاه سکونت شما هست و به شما این وظیفه را می دهند که بروید و او را شکار و دستگیر کنید ! اما متاسفانه در طول این عملیات شکار ، شما توسط گروه Nazi های داخل بازی اسیر می شود و به مقر آن ها منتقل می شوید . در این حین با Pavel ، یک شهروند شوروی که وی هم دستگیر شده است آشنا می شوید و به کمک او فرار می کنید .

یکی از بدترین قسمت های بازی های اکشن قسمت های ” راه رفتن و حرف زدن ” کاراکترهای فرعی بازی است ! شما مجبور می شوید به حرف های یک کاراکتر ثانویه در حین راه رفتن برای رسیدن به بخش موردنظر مرحله گوش کنید در حالیکه سرعت شما طبیعتا از سرعت وی بیشتر است و اکثر مواقع هیچکس نمیخواهد به صحبت های یک نفر زیاد گوش کند ! خیلی کم پیش می آید که این قسمت های ” راه رفتن و حرف زدن ” در یک بازی واقعا بدردبخور و معنی بخش به داستان بازی باشند ولی Metro Last Light از این قسمت های پرمعنی زیاد دارد .

البته باید بگویم که چند ساعت اولیه بازی به شدت خطی می باشد . شما در این چند ساعت Pavel یا کاراکترهای دیگری را دنبال می کند ، دستورات را دنبال و اجرا می کنید . به شما گفته می شود که صبر کنید تا یک سری اتفاقات بیفتد و سپس ادامه مسیر را بروید . Pavel می گوید صبر کن تا ببینم اوضاع در محل موردنظر خوب است یا نه ، او سعی میکند یک در را باز کند ( که نمیتواند آن را باز کند ! ) شما تلاش می کنید و در را باز میکنید و یک سری اتفاقات خطی و از پیش تعیین شده اتفاق می افتد و کلا همه چیز مثل یک مرحله دیگر Call of Duty می باشد . منتهی تفاوت این بازی با CoD یا شوتر های کلاسیک دیگر این است که اتمسفر سنگین بازی گاهی اوقات باعث می شود شما فکر کنید که واقعا در چنین سناریو ای قرار دارید و درحال کشتن نازی ها و بالارفتن از نردبان ها در یک خرابه قدیمی هستید. حس اینکه در کنار Pavel مخفی شده اید و منتظرید که بعد از رد شدن یک سرباز نازی به آرامی و مخفیانه از کنارش رد شوید ، حس اینکه منتظر بمانید یک وسیله بزرگ با چرخیدن به سمت شما کاوری ایجاد کند که شما بتوانید در پناه آن فرار کنید و یا کاری را انجام دهید ، همه این ها بیشتر از بازی های دیگر به شما منتقل می شود زیرا اتمسفر بازی بادقت بالایی طراحی شده است.

Metro Last Light
Metro Last Light

همه چیز تا اینجا با عقل جور در می آید . ولی از طرفی بازی به طور ناخودآگاه شما را مجبور می کند که بیش از حد به Pavel تکیه کنید. این Pavel است که به شما کمک می کند از زندان فرار کنید . بعدا این شما هستید که وقتی او اسیر می شود او را از زندان آزاد می کنید . بعد از چند ساعت از بازی به مرحله ای می رسید که بسیار زیباست . شما وارد یک هواپیمای سقوط کرده در سطح زمین می شوید ولی قدرت خاطرات و نحوه کشته شدن سرنشینان هواپیما انقدر قوی است که باعث می شود شما و Pavel در آخرین خاطرات آنها یعنی لحظه سقوط کردنشان زندگی کنید . شما موفق می شوید از هجوم خاطرات در امان بمانید و سریع هوشیاری خود را به دست بیارید ولی Pavel بیش از حد درگیر خاطرات می شود و ماسک اکسیژن خود را بر میدارد زیرا در حال یادآوری خاطرات سرنشینانی است که بعد از سقوط هواپیما در حال خفگی بر اثر استنشاق هوای مسموم و داغ هستند. تا به اینجا بازی به شما فهمانده که برداشتن ماسک اکسیژن در سطح زمین مساوی است با مرگ تدریجی ولی موفق میشوید Pavel را نجات دهید و از محل فرار کنید.

این چنین مکان ها در بازی حتی بیشتر از پیش قدرت و سنگینی اتمسفر بازی را زیاد می کنند. من و شما بازی های زیادی بازی کردیم که در آن روح ها نقش برجسته ای داشتند و دیدیم که این روحها معمولا خشن هستند و در تعداد کم دیده می شوند. اما روحهای این بازی زیاد هستند و همانند یک گردابی از خاطرات باقیمانده هستند. کافیست به آنها نزدیک شوید تا آنها سعی کنند شما را به سمت خود بکشند تا شما هم یکی از آنها شوید . کافیست به یک سنگر بمباران شده بروید تا تعداد زیادی روح به شما حمله ور شوند. انگار قدرت وقایعی که در برخی از این مکان ها رخ داده انقدر بالا بوده است که یک زخم روحی و روانی بزرگ در چنین منطقه هایی باقی گذاشته است !

Metro Last Light
Metro Last Light

تا رسیدن به مرحله Theatre ، پاول برای شما یک دوست و همراه خوب باقی مانده است . او همیشه کنار شماست و اخلاقیات شما را تحسین می کند و با گفتن این مسئله که ” همه کمونیست ها آدم های بدی نیستند و بعضی از آنها واقعا میخواهند کمک کنند ” ، کمکش به این گروه را توجیه می کند. وقتی به کمک نیاز دارید او پیش شماست و وقتی او کمک نیاز دارد شما به یاری او می روید. حتی تیکه کلام ” tac-tac-tac-tac ” اش وقتی میخواهد تصمیماتش را بگیرد برای شما عزیز و خاطره ساز شده است .

بعد از همه اینها او به شما خیانت می کند !

راهنمای شما ، تنها کسی که تابحال پا به پای شما جنگیده است ، به شما خیانت می کند و شما را به دست شکنجه گر ها می سپارد . از این جا به بعد شما تنها و بر روی پای خود هستید ولی از طرفی یک انگیزه قوی برای زنده ماندن و فرار کردن دارید : شکار کردن Pavel و متوقف کردن او !

اینجاست که Last Light ورق را می چرخاند و بازی دیگر خطی نیست ! بدون پاول ، شما تنها هستید و بازی حتی در بعضی لحظات حس ترسی را به شما القا می کند که شاید از صد بازی Horror برای شما بدتر باشد. حتی راه رفتن در تونل های زیرزمینی مترو با یک راهنما و همراه هم به خودی خود ترسناک است ، چه رسد به اینکه تنها باشید ! صدای هیولاهایی که در کنار کمین کرده اند و منتظر حمله اند برای شما رساتر می شود و کلا همه چیز جنبه ترس بیشتری می گیرد. خوشبختانه چند قسمتی که بعد از خیانت Pavel اتفاق میفتد نسبتا آسان هستند. شما مسیر خطی و مستقیم مترو را دنبال میکنید ، چند تا آدم بد را میکشید و به یک ایستگاه تقریبا آب گرفته به اسم Venice می رسید. در آنجا از یکی از ساکنان در مورد مقصد بعدی تان سوالاتی میکنید و او به شما راه را نشان می دهد و به شما توصیه میکند قبل از بالارفتن کمی سوخت با خودتان ببرید.

Metro Last Light
Metro Last Light

قبل از این مرحله ، شما هیچوقت بر روی سطح زمین تنها نبود. در زیرزمین های مترو چرا ، همه چیز تقریبا آسان است ، در مسیر مستقیم حرکت کن ، چند تا آدم بد بکش و به اولین ایستگاه که رسیدی در امان خواهی بود. اما در سطح زمین همه چیز فرق میکند. یکی از ویژگی های برجسته سری بازی های مترو ماسک اکسیژن و سیستم گیم پلی خاص آن است. مدتی زمان در سطح زمین صرف میکنید و متوجه می شوید که باید چند فیلترهوای تازه به همراه داشته باشید و ماسک خود را با فیلتر جدید تازه کنید وگرنه به آرامی خفه خواهید شد. بعد از هر چند دقیقه باید فیلتر هوای خود را عوض کنید وگرنه مرگ شما حتمی خواهد بود. همین مسئله باعث می شود استرس و ترس تازه ای به هر مرحله بالای زمین اضافه شود ، در حدی که بعضی اوقات یک چشم شما به محیط است تا فیلتر جدید پیدا کند و چشم دیگرتان بر روی ساعت است تا فیلتر هوای خود را چک کنید.

Last Light البته فقط به این سیستم گیم پلی اکتفا نکرده است ، هیولاهای جدیدی به بازی اضافه شده اند که از جمله آنها Amphibian ها هستند. این موجودات که با چنگال های بزرگ همیشه سعی در پوشاندن نقطه ضعف خود هستند ، از جلو و با شدت زیادی به شما حمله می کنند . این موجودات اکثرا در خفا شما را نگاه می کنند و منتظر لحظه مناسب برای حمله هستند ولی اوضاع وقتی که یک نوع بزرگ Amphibian برای غذاخوردن به سطح زمین می آید خطرناک تر و وخیم تر هم می شود.

دامنه باز بودن مراحل ممکن است کمی گمراه کننده باشد . از جمله کارهایی که در مراحل بالای زمین می توانید بکنید ، جمع کردن سوخت برای ماموریت ، جمع کردن Loot و جنگیدن یا فرار کردن از دست هیولاهایی است که برای حمله به شما می آیند. ممکن است بسته به شرایط مرحله شما درگیر یک کشمکش با یک Demon بشوید که یک هیولای پرنده است که طعمه اش را با خودش به پرواز در می آرد و او را از بالا به پایین رها می کند.
اگر موفق بشوید مخزن سوخت را پیدا کنید ، یک ژنراتور را پر از سوخت می کنید تا یک قایق برقی به سمت شما بیاید تا بتوانید از روی یک دریاچه سمی با قایق سفر کنید تا به مرحله بعدی برسید. اینجاست که amphibian بزرگ به شما حمله ور می شود و شما عاجزید تا در برابر او کاری بکنید . در همین حال Demon مربوطه به این موجود حمله می کند و این دو با هم درگیر می شوند و شما با موفقیت فرار می کنید.

Metro Last Light
Metro Last Light

تا الان ، هوا تاریک تر شده است و هیولاهای دیگری برای غذاخوردن بیرون آمده اند و منطقه خطرناک شده است. یک ساختمان متروکه به نظر مکان خوبی برای قایم شدن می رسد ولی این ساختمان پر از تله های انفجاری مختلف است که مخصوصا در شب پیدا کردن آنها بسیار سخت می شود مخصوصا وقتی شما برای پنهان شدن مجبورید چراغ قوه را خاموش کنید . یک صدای دوستانه شما را به داخل ساختمان دعوت میکند و میگوید که بهتر است سریعتر به داخل بیایید زیرا هیولاهایی در کمین شما هستند. شما مجبور می شوید کلیسا را پیدا کنید که واقعا تشخصی دادنش در شب سخت خواهد بود.

هر طوری که شده شما کلیسا را پیدا میکنید و به محض اینکه میخواهید وارد شوید amphibian غول آسا شما را به یک سمت پرت میکند . ظاهرا این هیولا در کل مرحله در تعقیب شما بوده است و الان موقع غذاخوردنش است . بعد از یک نبرد سخت و هیجان برانگیز با او و به کمک سربازان دوست شما ، موفق می شوید او را از پای درآورید و به کلیسا بروید. به محض اینکه وارد کلیسا می شوید ، کمونیست ها به شما حمله میکنند و انفجاری رخ می دهد که باعث می شود شما مجبور شوید از داخل یک تونل در کلیسا به زیر زمین بروید. مرحله بعدی به این دلیل که شما مجبورید از داخل این تونل به زیر زمین بروید ترسناک نیست و از این جهت ترسناک است که یک موجود جدید با صدای غرش ترسناکی به سمت شما می آید. در اینجا دوباره باید یک باس فایت سخت و هیجان انگیز را انجام دهید و با Nosalis Rhino که شبیه یک کرگدن ساخته شده از سنگ است بجنگید. بعد از شکست دادن او ، موجی از آب شما را به پایین می برد و شما دوباره خود را در مترو می یابید !

Metro Last Light
Metro Last Light

خطی سازی یک بازی به درستی بسیار سخت است ولی Metro به زیبایی و استادانه این کار را با Last Light انجام داده و با سو استفاده از عنصر ” تکیه کردن بر روی NPC ” و بعدا گرفتن این NPC و سلب تکیه از شما ، باعث می شود یک ترس از تنهایی به شما القا شود که کمتر نظیر آن را در بازی ای دیده اید و همه این ها بخاطر چند ساعت اول بازی است که حالت خطی دارد .

من طرفدار سرسخت احساسات شدید در بازی های ویدئویی هستم و Last Light یک نمونه خوب برای استفاده از حس تنش و تنهایی و ترس است . درست خطی سازی کردن یک بازی بسیار ساخت است ولی 4A کار بسیار استادانه و زیبایی در طراحی این بازی کرده است. در این بازی اول به شما رابطه ای داده می شود ، سپس این رابطه از شما گرفته می شود. اول به شما یک دوست و همراه خوب داده می شود و سپس این دوست تبدیل به دشمن خونین شما می شود که واقعا شایسته کاراکتر و اخلاقیاتش است و ناشی از یک پیچ و تاب مسخره داستان نیست !

Metro Last Light
Metro Last Light

تقریبا یک یا دو مرحله مانده به پایان بازی ، به شما انتخابی داده می شود که Pavel را که دستگیر کرده اید بکشید و به سزای اعمالش برسانید یا او را زنده نگه دارید. این تصمیم گیری در بازی بسیار ساده و پیش پا افتاده است ولی در عین حال یکی از سخت ترین تصمیم گیری های بازی از لحاظ روحی و روانی است . اگر شما اولین مراحل بازی را بدون Pavel و تنها سپری می کردید ، تصمیم شما بسیار روشن و واضح می بود ، ولی با وضعی که بازی در پیش روی شما گذاشته است و گذشته ای که با پاول داشته اید ، انتخاب کردن کمی زمان می برد و سخت شده است. Metro Last Light از اول مرا در مشتش به بازی گرفت و این حیله ها تا لحظات آخر بازی بیشتر و بدتر شدند !

Metro Last Light

کاوه آرانیان
آبان 94


مقاله اصلی برگرفته از Kotaku

کاوه آرانیان

کاوه آرانیان

This Is My Motto : Do it Good or don't Do it at all
Contact me at araniankaveh@yahoo.com

9 نظر

برای ارسال نظرتان اینجا کلیک کنید

20 − 5 =

  • چرا هیچ حرفی از پایان بازی و اون درگیری سنگین بین دو نیروی تو بازی تو اون دالان زده نشد ؟!
    میخواسم ببینم واقعا اون حس حماسی رو که من حس کردم بقیه هم حس کردن ؟! :-(( :yes:

  • برای بنده هم این بازی یکی از بهترین تجربه های گیمینگ زندگیم بود واقعا خوشم اومد از بازیش. داستانش آهنگهاش همه چیزش. و اتفاقا دارم یه گرافیک جدید میگیرم غول انویدیا که میخوام باهاش کلی بازی فوق سنگین تست کنم و خاطرات زنده بشه یک بار دیگه و نسخه ریداکس این بازی رو که هرچند خود نسخه های اصلی چند سال پیشش توی گرافیک و زیبایی بصری واقعا ترکوندن! اما باز هم در نسخه ریداکس جلوه های ویژه و بصری فوق العاده ای به بازی دادن از نو. میخوام این رو هم تجربه کنم.

  • اتفاقا من با بازهای شوتری که جو سنگین و حرکات مسخره سریع نداشته باشن واقعا حال میکنم و بسیار لذت بخش هستند برام وقتی بازی میکنم.مثل همین مترو مثل بتلفیلدها مثل اِلییِن آیزولیشن مثل فارکرای و ..
    اما مثلا حالم واقعا دیگع از کلفت دیوتی (!) 😀 :)) بهم میخوره چیه با اون حرکات تند و مسخرش اصلا گیم پلی خیلی سریعه حرکات و شلیک کردن و کار کردن با اسلحه خیلی مسخرس اصلا خوشم نمیاد ازش. فقط اون دو سه قسمت اولش که مال جنگ جهانی بود خوب بود با گوستش به نظرم. الانم که همه جنگای مدرن و اسلحه های فضایی و خیالی و مضحک شده همش و جنگولک بازیای بیخود هی مثه ملخ میپرن اینور اونور ! :-/
    به نظر من حرکات توی مترو و گیم پلیش که اشاره کردند دوستان توی پست ها خیلی باحاله و یه جو خاص و لذت بخش به بازی میده.

    • واقعا باهات موافقم حرف دلمو زدی… 🙂
      من هر لحظه من این بازی رو تموم میکردم…لحظه کشته شدن آرتیوم و اون آهنگ تیتراژ آخرش واقعا قلب منو به درد میاره… 😥

  • ممنون بابت این مقاله خیلی خوب بود…
    من این بازی رو بار ها تمومش کردم و هر دفعه لذت می بردم
    وااااااااااقعا عالی بود این بازی یعنی داستانش وااااقعا تاثیر گذار بود کسافد…!!!
    کتابش هم خریدم (و به جرات میگم کتابش از بازیش قشنگ تر بود از نظر هیجان انگیز بودن و تاثیر گذاری،وخوب ترجمه شده بود) مترو 2035 رو هم آقای فربد آذسن دارن ترجمه میکنن و منتظر بعدیشم
    در کل هر کی بازی نکرده بازی کنه این بازی گیم پلیش به نظرم یه مقدار کنده ولی زیبایی های دیگه ی این بازی این ایراد کند بودن رو می پوشونه و لذت خاصی به آدم میده
    در کل قشنگمه…
    ممنون 🙂

  • به نظر من بازي خيلي خوبي بود همين گيم اسپات كه بهش بده 9.5 ديگه حرفي نمي مونه در ضمن اهنگ هاي و موسيقي اين بازي از خيلي از آثار سينمايي شاهكارتر بود و بي نظير و تك