داستان

داستان Assassin’s Creed

در ابتدای کار هویت درستی نداشت. هنوز مشخص نشده بود آیا  Prince of Persiaاست یا شخصیتی جدید. مسئولین یوبی‌سافت هنوز به این نتیجه نرسیده بودند که چنین سرمایه گزاری را بر روی عنوانی جدید انجام دهند یا با تکیه بر نام سری PoP موفقیت خود را تضمین کنند. در همان نگاه اول همه مخاطب ها از نمایش بازی به وجد آمدند و اینگونه شد که یکی از موفق ترین و پر فروش ترین عناوین این نسل متولد شد. سری Assassin’s Creed (AC) این روز ها زیر فشار یوبی‌سافت تبدیل به سریالی تکراری و بدون جذابیت شده اما با این حال نمی توان بی تفاوت از داستان پیچیده و البته گنگ آن گذشت.

بازی در سال 2012 شروع می شود. شرکتی با نام ابسترگو فردی به نام دزموند مایلز را دزدیده و او را مجبور به استفاده از دستگاه انیموس می کند. دستگاهی که توانایی بازسازی و شبیه سازی ژن های حافظه نسل های گذشته فرد استفاده کننده را در اختیار دارد. دزموند به عنوان نمونه هفدهم شناخته می شود و ابسترگو سعی بر این دارد با استفاده از او به خاطرات فردی به نام الطیر در زمان جنگ های صلیبی دست پیدا کند. الطیر یکی از اعضای رده بالای فرقه ای به نام Assassin است. گروهی که توسط المعلم هدایت می شود. الطیر و دو نفر دیگر از اعضای اسسین ها وظیفه پیدا کرده اند شی با ارزشی را به دست بیاورند. در همان ابتدا مشخص می شود که رابرت دی‌سابله یکی از اعضای تمپلار ها (رقیب اصلی اسسین ها) نیز سعی در به دست آوردن این شی دارد. الطیر بر خلاف دستور سعی می کند رابرت را از پا در بیاورد اما ناموفق شده و موقعیت گروه را به خطر می اندازد. المعلم تمامی امکانات وی را گرفته و رتبه الطیر را به پایین ترین حد ممکن تغییر می دهد. اینجاست که الطیر وظیفه پیدا می کند برای برگرداندن جایگاه قبلی خود 9 هدف را که همگی عضو تمپلار ها هستند از پا در بیاورد. بعد از پیدا کردن هر کدام از این 9 هدف مشخص می شود که تمامی آنها به دنبال پیدا کردن اشیایی با نام Piece of Eden هستند. شی ای مشابه با نمونه پیدا شده در ابتدای بازی که اکنون در دست المعلم قرار دارد. الطیر تمامی هدف را از پا در آورده و در نهایت و مقابل شاه ریچارد رابرت را نیز از پا در می آورد. رابرت زمانی که آخرین نفس های خود را می کشید توضیح می دهد که در اصل دهمین تمپلار نیز وجود دارد و آن کسی نیز جز المعلم، رهبر و استاد تمامی اسسین ها. زمانی که الطیر به انجمن بر می گردد با افرادی روبرو می شود که توسط المعلم و البته به وسیله Apple of Eden (یکی از Piece of Eden ها) کنترل می شوند. در نهایت الطیر به کمک دیگر یار های خود همچون مالک موفق به شکست المعلم می شود. زمانی که الطیر سیب را به دست می گیرد با نمایی از زمین و نقاط دیگر Piece of Eden ها مواجه می شود. اینجاست که وظیفه دزموند به اتمام رسیده و ابسترگو و البته رئیس آن یعنی دکتر وارن ویدیک او را از دستگاه جدا می کنند. بازیباز در این نقطه متوجه می شود که ابسترگو در اصل همان تمپلار ها در زمان حال هستند. تمپلار ها تصمیم گرفته اند دزموند را از پا در بیاورند اما به وسیله لوسی استیلمن دستیار دکتر ویدیک که در اصل یک اسسین نفوذی است منصرف شده و او را تنها رها می کنند. در نهایت دزموند به اتاقش رفته و به خاطر تاثیر دید خاص الطیر نوشته های خاصی را بر روی دیوار می بیند. نوشته هایی که نمونه 16 در گذشته و به وسیله خون آنها را بر روی دیوار نوشته است. توضیح کلی این نوشته ها مربوط به آخرالزمان و انتهای سال 2012 می شوند. از سویی مشخص می شود که ابسترگو یا همان تمپلار های زمان حال به دنبال قطعه های موجود هستند تا به وسیله قابلیت کنترل ذهن آنها بر روی تمامی مردم دنیا کنترل داشته باشند.

 

تحلیل داستان:

داستان شماره اول به سرعت و بدون هیچ پیش زمینه ای شروع می شود. بازیباز متوجه نمی شود از کجا آمده چرا در این وضعیت قرار گرفته و بایستی چه هدفی را دنبال کند. هر چند این وضعیت در میانه های خط داستانی الطیر تا حدودی بهبود می یابد اما به طور کلی در آن حدی که بایستی باشد قرار نمی گیرد. شخصیت الطیر به شدت تک بعدی بوده و باور پذیر طراحی نشده است. الطیر همچون سرباز های بی مغز تنها به دنبال انجام هدف های تعیین شده از سوی المعلم است که به خوبی به آن پرداخته می شود. حتی زمانی که هر کدام از تمپلار ها از پا در آمده و اطلاعات مختلفی را در اختیار شخصیت اصلی قرار می دهند باز هم هیچ سوالی برای وی به وجود نمی آید. نکته دیگر وجود دیالوگ های طولانی بدون بار داستانی است. در اکثر مواقع بازیباز مجبور است برای دریافت و انجام ماموریت ها دیالوگ های طولانی را گوش دهد که حتی امکان رد کردن آنها وجود ندارد. روند داستان سرایی بازی در زمان الطیر به شدت خسته کننده است. هیچ نکته خاصی در میانه راه مطرح نمی شود و بازیباز همین طور تنها به دنبال هدف های بعدی می رود. در طرف مقابل خط داستانی دزموند از لحاظ داستان سرایی شکل و شمایلی متفاوت دارد. در این قسمت برخی اطلاعات جزئی داستان همچون هدف و نوع پیدایش ابسترگو توضیح داده می شود اما در بسیاری از مواقع طی یک سری دیالوگ ناواضح. حتی زیر نویس نیز برای بازی طراحی نشده تا بازیباز حداقل به وسیله زیر نویس متوجه این دیالوگ ها شود. تمامی این موارد به کنار، نکته دیگری که وجود دارد این است که در انتهای کار مشخص نمی شود چرا تمپلار ها به همین راحتی از خیر کشتن دزموند می گذرند. در این بخش از داستان که در اصل انتهای بازی است هیچ توضیح درستی ارائه نمی شود و بازیباز گیج و مبهوت و تنها با چند خط جملات نا مفهوم رها شده و در انتظار عنوان دوم قرار می گیرد. پایان بندی AC یکی از بدترین پایان بندی های سال های اخیر است. نکته ضعفی که البته در عناوین بعدی سری نیز برطرف نشد.

برچسب‌هاAssassin's Creed Story UbiSoft
محمد طالبیان

محمد طالبیان

نظری ارسال کنید

برای ارسال نظرتان اینجا کلیک کنید

3 × پنج =